LOVE STORY

برای عشق تمنا کن
ولی
خارنشو.

عشق را قبول کن
ولی
غرورت را ازدست نده.

برای عشق گریه کن
ولی
به کسی نگو.

برای عشق مثل شمع بسوز
ولی
نذارپروانه ببینه.

برای عشق پیمان ببند
ولی
پیمان نشکن.

برای عشق جون خودتو بده
ولی
جون کسی رونگیر.

برای عشق وصال کن
ولی
فرارنکن.

برای عشق زندگی کن
ولی
عاشقانه زندگی کن ***باز هم از تو گفتن تمام زندگیم ... نمی دانی چقدر دلم برایت تنگ شده ...

به هر جایی می نگرم تو را می بینم . می خواهم خودم را و گذشته را

فراموش کنم . بی هدف و سرگردان در میان دریای نومیدی به دنبال

روزنه ی امیدی می گردم .

می دانم روزگاری نه چندان دور هنگامیکه شاد و خندان در کنار یار و

همدمت با او از عشق و محبت سخن می گویی ، تندبادی کتابی را برایت

به ارمغان می آورد . بر روی کتاب نوشته* نامه های دلتنگی * و چشمانی

که لبریز اشک است و تو را عاشقانه نگاه می کند . یک لحظه می

گویی : این چیست ؟ و این زن کیست ؟ آه ای خدای من ... مگر می شود

تو مرا زخاطر برده باشی ؟! ... یار تو ندا سر می دهد : چیست این کتاب ؟

و تو باز می کنی غمنامه ی عمر مرا ... نامه های دلتنگی

چه طوفانی در دلت بر پا می شود ... به خاطرت می آید این نگاه و این

اشک غم را ... زیر لب زمزمه می کنی : ای خدا ! این عزیز من است که

روزگاری عاشقش بودم ... چه لحظه ی زیبایی ، اشک یک مرد هم

تماشایی ست ... این گل نرگس عمرم بود که پرپرش کردم ... در کنار تو

نگارت این شده سوالش : مرد من چرا خاموشی ؟ باز هم نگاه تو می

خواند خاطرات زمان آشنایی . دلبستن و در محبت و عشق هم گم

گشتن . خدایا چه تقدیری ... چه تقدیری !؟! می دانم که تمام وجودت صدا

می کند مرا : نرگسم ، گل من ، هیچکس تو نمی شوی برای من . تا ابد به

یاد تو می ماند این دل من ... باز هم چشمانم تو را می جوید و فریاد می زند :

تو که کردی فراموشم ... ز یاد بردی تو آغوشم ... منم آن آشنای تو ، گل تو

، نرگس شب های تار تو ... بخوان غمنامه ی عمرم ... شده جانم فدای

تو ... تو بودی همدم و یارم ... تو گفتی من وفادارم ... بهارم را خزان دیدم ...

تو را با دیگران دیدم ...

بگو با یار خود این را : زنی تنها نوشته نامه های درد و دلتنگی ...

عجب یاری !!! کجا رفته وفاداری ... کجاست مهر تو و عشقت ؟! عجب یار

وفاداری !!! *************

****************************
از تمام دنیا تنها همین قلب کوچک را دارم ، همین و بس!

عزیزم تا پایان با تو می مانم چونکه تنها تو هستی که

معنای واقعی عشق را به من ابراز کردی و آموختی!

آموختی که عشق یعنی تا پایان زندگی ماندن و تا پایان زندگی دوست داشتن!

عزیزم به جز تو کسی برای من دوست داشتنی نیست و

به جز تو کسی لایق این قلب بی طاقت من نیست

هر جای دنیا که هستی بدان که در این دنیای بزرگ

کسی هست که عاشق و دیوانه تو می باشد !

هر جای دنیا که هستی بدان که من به انتظار تو می مانم تا تو را ببینم و

در آغوش خود بفشارم!
*******************

 

اگر خودت در کنارم نباشی باز هم به یاد توام

دریای خشمگین خیالم به دریایی آرام تبدیل می شود زمانیکه کشتی خیالت ازآن می گذرد

اکنون که نسیم امیدواری وصالت می وزد تنها خیالم تویی

این بار با خیالی آسوده سر بر بستر می نهم زیرا فردا خورشید به امید دیدار تو طلوع می کند

و امشب...

شاید به نام آخرین شب هجران تو در این دفتر ثبت شود!

*****&&&&&&&&**************

دیگه زندگیم داره ته میکشه...

از دلم پیاده شو ...آخرشه

نه بمون...

شاید بازم جون بگیرم

نه برو...

می خوام که راحت بمیرم

نه بشین...

که سر رو شونت بذارم

نه پاشو...

که دیگه دوست ندارم...

نه...نه...نه بیا

بیا و دستامو بگیر

عشق من

بیا تو هم با من بمیر*********))))))))



نوشته شده در پنج شنبه 89/6/4ساعت 6:23 عصر توسط امین نظرات ( ) | |
قالب ساز وبلاگ پیچک دات نت