سفارش تبلیغ
صبا ویژن


LOVE STORY

باز باران !
نه نگو یید با ترانه !
می سرایم این ترانه جور دیگر :


باز باران بی ترانه
دانه دانه
میخورد بر بام خانه
یادم آید روز باران ...

پا به پای بغض سنگین
تلخ و غمگین
دل شکسته
اشک ریزان

عاشقی سر خورده بودم
میدریدم قلب خود را
دور میگشتی تو از من
با دو چشم خیس و گریان .
میشنیدم از دل خود
این نوای کودکانه
پر بهانه
زود بر گردی به خانه .
یادت آید ؟
هستی من !
آن دل تو جار میزد
این ترانه
باز باران ،
باز میگردم به خانه ...


نوشته شده در شنبه 89/6/6ساعت 11:43 عصر توسط امین نظرات ( ) | |

به چشمهای خود بیاموزید که نگاه به کسی

نیندازند اگر نگاه انداختند عاشق نشوند

اگر عاشق شدند وابسته نشوند

اگر وابسته شدند مجنون نشوند

 و اگر نیز مجنون شدند با عقل و منطق

زندگی کنند .

 

اینک که پا به این راه دشوار گذاشته اید

با صداقت عشق را ابراز کنید تنها عاشق یک دل

باشید تنها به یک نفر دل ببندیدو با یکرنگی

 و یکدلی زندگی کنید.

 

به عشق خود وفادارباشید تا پایان راه با عشق

باشید و از ته دل عشق را دوست داشته باشید

از تمام وجود عاشق شوید

********

 


نوشته شده در شنبه 89/6/6ساعت 11:37 عصر توسط امین نظرات ( ) | |

کاش می دونستی چقدر دلم هر روز بهانه تو را میگیرد...

کاش می دونستی چقدر دلم هوای با تو بودن را کرده...

کاش می دونستی چقدر دلم از این روزهای سرد بی تو بودن گرفته...

کاش می دانستی چقدر دلم برای ضرب آهنگ قدمهایت ، گرمی نفسهایت، مهربانی صدایت تنگ شده...

کاش می دانستی چقدر دلواپس تو‌ام...

کاش می دانستی چقدر تنهام ، چقدر خسته ام و چقدر به حضور سبزت محتاجم...

یاسرم کاش می دونستی .....

اما...

 

**** بی تو بودن را برای با تو بودن دوست دارم**** 

 


نوشته شده در شنبه 89/6/6ساعت 11:29 عصر توسط امین نظرات ( ) | |
سلام به نازنینی که دیروز عاشقی مان را بیش از غرورش دوست داشت و......

  شسیی لام به نازنینی که دیروز عاشقی مان را بیش از غرورش دوست داشت و امروز که غرورش را بیش از من دوست دارد.

دیاری که در آن نیست کسی یار کسی یا رب ای کاش نیقتد به کسی کار کسی.


پازل دل یکی رو بهم زدن هنر نیست هر وقت با تیکه های شکسته دل یک نفر ، یک پازل جدید براش ساختی هنر کردی


آبی تر از آنیم که بی رنگ بمیریم شیشه نبودیم که با شنگ بمیریم تقصیر کسی نیست که اینگونه غریبیم شاید که خدا خواست که دلتنگ بمیریم.


نمی بخشمت....بخاطر تمام خنده هایی که از صورتم گرفتی....بخاطر تمام غمهایی که بر صورتم نشاندی .....نمی بخشمت .....بخاطر دلی که برایم شکستی .....بخاطر احساسی که برایم پرپر کردی.....نمی بخشمت .....بخاطر زخمی که بر وجودم نشاندی.....بخاطر نمکی که بر زخمم گذاردی.... و می بخشمت بخاطر عشقی که بر قلبم حک کردی محبت از درخت آموز که حتی سایه از هیزم شکن هم بر نمی دارد.


در سکوت می توان نگاه را معنا کرد و آن را با عشق به دل پیوند زد می توان بهار را به دیدار برگهای خزان زده برد و برای رازقی های امید از عطر دوست داشتن گفت می خواهم سکوت کنم و تنها به حرف نگاهت گوش کنم.


زندگب زیباست نه به زیبایی حقیقت. حقیقت تلخ است نه به تلخی جدایی.....جدایی سخت است نه به سختی تنهایی.


لحظه ها گذرا و خاطرات ماندگارندحاضرم تمام هستیم را بدهم تا لحظه ها ماندگار و خاطرات گذرا شوند....



کتاب عشق است.ساده ترین درس زندگی آن است : هرگز کسی را میازار . محبت خرجی ندارد ، در حالی که همه چیز را خریداری میکند . خوشبخت کسی است که خدا دلی پر عشق به او ارزانی کرده است وقتی قدرت عشق غلبه کند بر عشق به قدرت ، اون وقته که دنیا طعم صلح رو میچشه ، بهتر اینه که غرورت رو به خاطر عشقت فراموش کنی تا عشقت رو به خاطر غرورت.


هر کسی هم نفس شد دست آخر قفسم شد . من ساده به خیالم که همه کاروکسم شد. اون که عاشقانه خندید خندهای من دزدید زیر چشمه مهربونی خواب یک توطئه میدید.


یادت در ذهنم و عشقت در قلبم و عطر مهربانیت در تمام وجودت است عزیزم محبت را در پاکی نگاهت و صداقت را در وجود مهربانت معنی کردم و بدان که زیباترین لحظه هایم در کنار تو بودن است.

هر وقت خواستی بدونی کسی دوستت داره تو چشماش زول بزن تا عشق رو تو چشماش ببینی اگه نگات کرد عاشقته . اگه خجالت کشید بدون برات میمیره . اگه سرشو انداخت پایین و یه لحظه رفت تو فکر بدون بدونه تو میمیره و اگر هم خندید بدون اصلا دوست نداره

برای دل افتاده یه اتفاق ساده ، به سادگی دل من دل به دل به تو داده

گفتی دوستت دارم . قلبم تندتر از همیشه تپید لبخند زدم و باورت کردم با اینکه می دانم لبها دروغ می گویند . با صدایت مرا نوازش کردی تپش قلبت را حس کردم مهربان و پاک بود در اغوشت غرق محبت شدم به تو تکیه کردم و ارام شدم

چه زیباست نوشتن وقتی می دانی او می خواند چه زیباست سرودن وقتی می دانی او می شنود و چه زیباست جنون وقتی می دانی او می بیند

مهربانی و صداقت تو درست به ظرافت گلبرگ های یک گله نوشکفته است که برای یه پروانه خسته بهترین جای رسیدن به آرامشه

هجوم خواب ها پلک مرا از پا نمی انداخت؛چه شب هایی طلوعت را به جانم منتظر بودم


نوشته شده در شنبه 89/6/6ساعت 8:31 عصر توسط امین نظرات ( ) | |
ای شمع آهسته بسوز که شب دراز است ای اشک آهسته بریز که غم زیاد است مرا صد بار اگر از خود برانی دوستت دارم به زندان خیانت هم کشانی دوستت دارم چه سود از مهر ورزیدن چه حاصل از وفا کردن مرا لایق بدانی یا ندانی دوستت دارم خواهی که جهان در کف تقدیر تو باشد خواهان کسی باش که خواهان تو باشد صد سال در بیابان آواره و سر گردان شوی به از آن است که در خانه محتاج نامردان شوی من از روییدن خار سر دیوار فهمیدم که نا کس کس نمیگردد از این تنها نشستن ها بمیرد آنکه غربت را بنا کرد مرا از تو تو را از من جدا کرد در این دنیا که مردانش عصا از کور میدزدند من بیچاره به دنبال یک مرد می گردم سنگ قبرم را نمی سازد کسی مانده ام در کوچه های بی کسی بهترین یارم مرا از یاد برد سوختم خاکسترم را باد برد اگر دنیای ما دنیای سنگ است بدان سنگینی سنگ هم قشنگ است اگر دنیای ما دنیای درد است بدان عاشق شدن از بهر رنج است اگر عاشق شدن پس یک گناه است دل عاشق شکستن صد گناه است هر شب که انتظار تو را می برم به روز شرمنده ام که بی تو نفس می کشم هنوز در جوانی آنقدر آه کشیدم ز جهان سیر شدم صورتم گر چه جوان است ولی پیرشدم پیری آن نیست که بر سر زند موی سفید هر جوانی که به دل عشق ندارد پیر است بی جهت نیست که در کنج دلم جا داری خوشگلی با نمکی دو چشم زیبا داری تا تو نگاه می کنی کار من آه کردن است ای به فدای چشم تو این چه نگاه کردن است سیاه چشم و سیاه ابرو سیاه خال فراموشم نکن ای نازنین یار غروب غمت را به هر قیمتی خریدارم.چون طلوع شادیت را از ته دل دوست دارم...

نوشته شده در شنبه 89/6/6ساعت 8:30 عصر توسط امین نظرات ( ) | |

نوشته شده در شنبه 89/6/6ساعت 8:29 عصر توسط امین نظرات ( ) | |

از خدا پرسیدم دوست دارید بندگانتان چه بیاموزند؟ گفت: "بیاموزند که آنها نمی توانند کسی را وادار کنند، عاشقشان باشد" "بیاموزند که انسانهایی هستند که آنها را دوست دارند اما نمی دانند که چگونه عشقشان را ابراز کنند..."

نوشته شده در شنبه 89/6/6ساعت 8:29 عصر توسط امین نظرات ( ) | |
در زمان های بسیار قدیم وقتی هنوز پای بشر به زمین نرسیده بود،فضیلت ها و تباهی ها دور هم جمع شدند. ناگهان زًًًًکاوت ایستاد و گفت: بیایید یک بازی کنیم مثل قایم باشک،دیوانگی فوراً فریاد زد و گفت: من چشم می گذارم. از آنجا که هیچ کس دوست نداشت دنبال دیوانگی بگردد، همه قبول کردند.

دیوانگی جلوی درخت رفت و چشم گذاشت.همه پنهان شدند، لطافت خود را از ماه آویزان کرد، خیانت داخل انبوهی اززباله ها پنهان شد، هوس به مرکز زمین رفت، دروغ گفت: زیر سنگی پنهان می شوم اما به کمر دریا رفت. همه پنهان شدند بجز عشق، عشق مردد بود. چون همه می دانند پنهان کردن عشق سخت است. وقتی شمارش دیوانگی تمام شد، عشق پرید و در یک بوته گل رز پنهان شد. دیوانگی همه را پیدا کرد بجزعشق.حسادت در گوشش زمزمه کرد که عشق در بوته  گل رز است. دیوانگی شاخه چنگک مانندی را از درخت کند و با شدت به داخل بوته زد ناله ای متوقف شد، عشق از پشت گل بیرون آمد و با دستانش صورتش را پوشانده بود ازمیان انگشتانش قطرات خون جاری بود، آری شاخه چشمانش را کور کرده بود. دیوانگی پشیمان شد از کارش و به عشق گفت: چگونه می توانم جبران کنم؟ گفت اگر می خواهی کاری کنی، راهنمای من شو.

از آن پس این گونه شد که عشق کور شد و دیوانگی در کنارش ماند.

نوشته شده در شنبه 89/6/6ساعت 3:36 عصر توسط امین نظرات ( ) | |
 
ترانه ماه عسل

منــو درگـیـــر خـودت کــن ، تــاجــهــانــم زیـــرو رو شـه
 تــاســکــوت هـــرشــب مــن با حــجـومـت رو برو شـه
بی هوا بدون مـقـصــد ســـمـــت طــوفــان تــو مــیـــرم
منــــــو درگـــیـــــر خـــودت کـــن بــلـکـه آرامـش بگـیرم
بـا خــیـال تــو هـنـوزم مـثــل هـــرروز و هـــمـــیـــشــــه
هر شـــب حـــافـــظــــه مـــن پــر تــصـــویـــر تــو میشه
بـــــا مــــن غــریـــبـــگــی نـکــن بــا مـن که درگـیر توام
چــشــماتــو از مـــن بـــر نــدار مــن مـــات تـصــویر توام
تو همین جایی همیشه بـا تـو شـب شکل یه رویاست
آخــریـــن نقــطــه دنــیـــا تــو جـهـان من همین جاست

خسته ام .........! خسته نبودنت........!    

 

خسته از روزهایی که بی تو شب می شود

و شبهایی که باز هم بی تو می گذرد تا که طلوع و غروبی دیگر بیایند

و باز هم گذر زمانها که بی تو می گذرد.....! میگذرد.........!

و بازهم می گذرد..........

 

دلم برای کسی تنگ استتتتتتت

دلم برای کسی تنگ است که دل تنگ است

دلم برای کسی تنگ است که طلوع عشق را به قلب من هدیه می دهد

دلم برای کسی تنگ است که با زیبایی کلامش مرا در عشقش غرق می کند

دلم برای کسی تنگ است که تنم آغوشش رامی طلبد

دلم برای کسی تنگ است که دستانم دستان پر مهرش را می طلبد

دلم برای کسی تنگ است که سرم شانه هایش را آرزو دارد

 

دلم برای کسی تنگ است که گوش هایم شنیدن صدایش را حسرت می کشد

دلم برای کسی تنگ است که چشمانم چشمانش را می طلبد

دلم برای کسی تنگ است که مشامم به دنبال عطر تن اوست

دلم برای کسی تنگ است که اشکهایم را دیده

دلم برای کسی تنگ است که تنهاییم را چشیده

دلم برای کسی تنگ است که سرنوشتش همانند من است

دلم برای کسی تنگ است که دلش همانند دل من است

 

دلم برای کسی تنگ است که تنهاییش تنهایی من است

دلم برای کسی تنگ است که مرهم زخم های کهنه من است

دلم برای کسی تنگ است که مرحم اصرارمن است

دلم برای کسی تنگ است که راهنمای زندگیست

دلم برای کسی تنگ است که قلب من برای داشتنش عمرها صبر می کند

دلم برای کسی تنگ است که دل تنگ دل تنگیهایم است

دلم برای کسی تنگ است ........

در آرزوی دیدار

 


نوشته شده در شنبه 89/6/6ساعت 2:38 صبح توسط امین نظرات ( ) | |
?- می شد بعضی ها رو مثل اشک از چشمانت بندازی اما نمی تونی جلوی اشکی رو بگیری که با رفتن بعضی ها از چشمانت جاری می شه.

?- تو گلی من برگت می شوم ای برادر پیش مرگت می شوم اولن که من بی تو میمیرم دوستت دارم نه به اندازه ی خدا چون به تو احتیاج دارم و به او اعتقاد.

?- در تمام عمرم یک بار عاشق شدم کسی که برق چشمانش برایم فانوس و برق نگاهش نشانه ی عشق بود . کسی که برای داشتنش حاضرم از تمام دنیا بگذرم و برای شنیدن صدایش حاضرم روزی سکوت بگیرم.(دقیقا خودم رو حدس می زنه )

?- مردن آن نیست که در خاک سیاه دفن شویم مردن آن است که از خاطر تو با همه خاطره ها محو شویم.******

اگه چشمات منو میخواست تو نگاه تو میمردم

اگه دستات مال من بود جون به دستات میسپردم

 &&***))**

عشق را از ماهی بیاموز که چه بی پایان آب را پر از بوسه های بی پاسخ می کند.

آن روز که همه به دنبال چشم زیبا هستند، تو به دنبال نگاه زیبا باش.....

***

وقتى دلت تنگ شد

هر وقت چشمت تر شد

وقتى دیگه نبود کسى

امید و یا همنفسى

بدون که هست اینجا کسى

که تو براش همه کسى

*******

 

 


نوشته شده در شنبه 89/6/6ساعت 2:37 صبح توسط امین نظرات ( ) | |
<      1   2   3   4   5   >>   >
قالب ساز وبلاگ پیچک دات نت