سفارش تبلیغ
صبا ویژن


LOVE STORY

من خودم عاشقم و این وبلاگو فقط واسه عاشقا ساختم میخوام عزیزانی که میخونن بدون نظر خارج نشن.اگه انتقاد & پیشنهادی دارین حتما بگین خوشحال میشم.....مرسی


نوشته شده در شنبه 89/6/6ساعت 2:28 صبح توسط امین نظرات ( ) | |
شب /ارزوهای عبث /چشمانی بیدار تا سحر
شب/سکوت/لحظه های متورم/دستانی خالی تر از دیروز
شب/خلوتهای ناب/مرور حسرتهای کهنه/ تهی از بیداری فریاد
شب/گریه/ موسیقی بی مفهوم/دفتر خیس از دانه های اشک
شب با مرگ همه ی آرزوهای نو رسیده صبح با مدفون کردن اجساد تازه ی امید ها در زیر خروارها لحظه ای که گذشته بی پروا و موذیانه سر در اتاق و خانه و هستی من میکشد.
شب در پس شکست خورشید مغرورانه چون هر روز میاید و من مبهوت و متحیر مانده ام به این بازی هر روزه.
شب با چین کمر پر شهوتش دامن به روی اسمان میکشد و در تنگنای این هستی کور مستانه میرقصد.
ومن هنوز در سطر اول این تحلیل مانده ام ?
که چرا شب تاراج گر حس سرمستی هر روزه من است. شب خود را خلاصه کرده است در دو واژه اما در پس این دو واژه هزاران درد هزاران غم هزاران حس نا اسوده و سردر گم بیدارند
شب هیچ گاه مردد نیست هیچ گاه مضطرب و پریشان نیست اما با امدنش همه چیز را میشکند بغض را با هر چه سختی میشکند غرور را مستی رابا خود میسوزاند و میشکند
شب شهر بی بارانی نیست? هزارها باران چشمهایی را در خود دارد که شرم از او ندارند و همیشه با او میبارند.

_________________
کلمات را باید شست جور دیگر باید گفت.

نوشته شده در شنبه 89/6/6ساعت 2:24 صبح توسط امین نظرات ( ) | |
 

نوشته شده در شنبه 89/6/6ساعت 2:21 صبح توسط امین نظرات ( ) | |

در یک روز خزان پاییزی پرستویی را در حال مهاجرت دیدم به او گفتم:
چون به دیاریارم میروی به او بگو دوستش دارم
ومنتظرش می مانم. بهار سال بعد پرستو نفس نفس زنان آمد و گفت:
دوستش بدار ولی منتظرش نمان

_________________
میگریم در اشکهایم تو را میبینم اشک هایم را پاک میکنم تا کسی تو را نبیند

خیلی سخته که بغض داشته باشی ، اما نخوای کسی بفهمه... خیلی سخته که عزیزترین کست ازت بخواد فراموشش کنی... خیلی سخته که سالگرد آشنایی با عشقت رو بدون حضور خودش جشن بگیری... خیلی سخته که روز تولدت، همه بهت تبریک بگن، جز اونی که فکر می کنی به خاطرش زنده ای... خیلی سخته که غرورت رو به خاطر یه نفر بشکنی، بعد بفهمی دوست نداره... خیلی سخته که همه چیزت رو به خاطر یه نفر از دست بدی، اما اون بگه : دیگه نمی خوامت!

تو این زمونه شده غم برای من لباس تن
فقط یه شمع نیمه جون مونس لحظه های من

کاشکی یکی پیدا بشه معنی عشق و بدونه
برای این شکسته دل همیشه عاشق بمونه

می خوام که این پنجره رو به روی ابرا وا کنم
پر بکشم پروانه وار غم و دیگه رها کنم

چه خوبه در کنار تو، تو دشت عشق پا بذارم
این غم و غصه ی دل و یه گوشه ای جا بذارم

بیا امید زندگی که داری بوی تازگی
رمز پریدن و فقط تو می تونی واسم بگی

بیا امید زندگی که داری بوی تازگی 
****&&****
 تو که قصم میخوردی عاشقونه تو که میگفتی واسم میمیری بی بهونه چی شد یه دفعه رفتی و تنهام گذاشتی تو غربت چی شد رفتی شدی بی معرفت (بی معرفت) خیال کردی بری دلم میگیره اره میگیره میشنه بی تو یه گوشه میمیره اره میمیره اما این بار دیگه فایده نداره اونی که رفته میره تنهات می زاره . تو دریایه نگاه شب و شناختم قایقه کاغذی مو اینجوری باختم . شاد باشید خوش باشید (عشق همانند هوا همه جا جاریست تو قدری نفس هایت را عمیق تر بکش)رمز پریدن و فقط تو می تونی واسم بگی
***&&&***
 
*****&&&*****
کاش میشد هیچ کس تنها نبود
کاش میشد دیدنت رویا نبود
گفته بودی با تو می مانم ولی...
رفتی و گفتی و اینجا جا نبود
سالیان سال تنها مانده ام
شاید این رفتن سزای من نبود
من دعا کردم برای بازگشت
دست های تو ولی بالا نبود
باز هم گفتی که فردا میرسی
کاش روز دیدنت فردا نبود.......
****&&&****
******&&&&&*******

امیدوارم که همیشه قلبای عاشق همینطور بزنه

  



نوشته شده در شنبه 89/6/6ساعت 2:21 صبح توسط امین نظرات ( ) | |
یه عاشق غمگین ، در حسرت شبهای بی ستاره ام
سخت دلتنگم ، سخت بیقرار و بی تابم ...
کجاست شانه های گرم و مهربانت ، تا گریه کنم ؟

کجاست آن لبخندهای عاشقانه ات تا باز هم دیوانه شوم ؟
چرا دیگر درد دلی برای گفتن نداری ؟
چرا اشکهایت را از من پنهان می کنی و حرفی برای گفتن نداری ؟
چرا قلب عاشقم را در انتظار چشمانت می سوزانی ؟
آنقدر دلتنگ چشمانت هستم که نمی توانم در هیچ چشم دیگری نگاه کنم
آنقدر بیقرارم که هیچ اتفاقی ، دل غمگینم را شاد نمی کند
برای گریستن ، شانه هایت را کم دارم
شانه هایی که بارها و بارها در خواب و خیال ، تکیه گاه دل عاشقم بود
برای عاشقی ، نگاههای زیبایت را کم دارم
نگاههایی که تنها دلیل زندگی و عشقم شد
چرا دیگر برای غصه ها ، اشکها و دلتنگی هایم جوابی نداری ؟
شب دراز است و من هنوز هم در انتظار نسیم صبح سپید مانده ام
ای دل دیوانه ی من ! با غمهایت بساز و با اشکهایت بسوز ، اما دم نزن

ای دل عاشق و بیقرار من ! صبر کن شاید نسیم ، خبری از عشق برایت بیاورد
ای دل بساز ! شاید قاصدک خبری از یار آورد
صبر می کنم و عاشق می مانم که خوشبختی از آن عاشقان است
نوشته شده در پنج شنبه 89/6/4ساعت 6:29 عصر توسط امین نظرات ( ) | |

پسری یه دختری رو خیلی دوست داشت که توی یه سی دی فروشی کار میکرد. اما به دخترک در مورد عشقش هیچی نگفت.

هر روز به اون فروشگاه میرفت و یک سی دی می خرید فقط بخاطر صحبت کردن با اون...

بعد از یک ماه پسرک مرد...

وقتی دخترک به خونه اون رفت و ازش خبر گرفت مادر پسرک گفت که او مرده و اون رو به اتاق پسر برد...

دخترک دید که تمامی سی دی ها باز نشده...

دخترک گریه کرد و گریه کرد تا مرد...

میدونی چرا گریه میکرد؟ چون تمام نامه های عاشقانه اش رو توی جعبه سی دی میگذاشت و به پسرک میداد


نوشته شده در پنج شنبه 89/6/4ساعت 6:27 عصر توسط امین نظرات ( ) | |

برای عشق تمنا کن
ولی
خارنشو.

عشق را قبول کن
ولی
غرورت را ازدست نده.

برای عشق گریه کن
ولی
به کسی نگو.

برای عشق مثل شمع بسوز
ولی
نذارپروانه ببینه.

برای عشق پیمان ببند
ولی
پیمان نشکن.

برای عشق جون خودتو بده
ولی
جون کسی رونگیر.

برای عشق وصال کن
ولی
فرارنکن.

برای عشق زندگی کن
ولی
عاشقانه زندگی کن ***باز هم از تو گفتن تمام زندگیم ... نمی دانی چقدر دلم برایت تنگ شده ...

به هر جایی می نگرم تو را می بینم . می خواهم خودم را و گذشته را

فراموش کنم . بی هدف و سرگردان در میان دریای نومیدی به دنبال

روزنه ی امیدی می گردم .

می دانم روزگاری نه چندان دور هنگامیکه شاد و خندان در کنار یار و

همدمت با او از عشق و محبت سخن می گویی ، تندبادی کتابی را برایت

به ارمغان می آورد . بر روی کتاب نوشته* نامه های دلتنگی * و چشمانی

که لبریز اشک است و تو را عاشقانه نگاه می کند . یک لحظه می

گویی : این چیست ؟ و این زن کیست ؟ آه ای خدای من ... مگر می شود

تو مرا زخاطر برده باشی ؟! ... یار تو ندا سر می دهد : چیست این کتاب ؟

و تو باز می کنی غمنامه ی عمر مرا ... نامه های دلتنگی

چه طوفانی در دلت بر پا می شود ... به خاطرت می آید این نگاه و این

اشک غم را ... زیر لب زمزمه می کنی : ای خدا ! این عزیز من است که

روزگاری عاشقش بودم ... چه لحظه ی زیبایی ، اشک یک مرد هم

تماشایی ست ... این گل نرگس عمرم بود که پرپرش کردم ... در کنار تو

نگارت این شده سوالش : مرد من چرا خاموشی ؟ باز هم نگاه تو می

خواند خاطرات زمان آشنایی . دلبستن و در محبت و عشق هم گم

گشتن . خدایا چه تقدیری ... چه تقدیری !؟! می دانم که تمام وجودت صدا

می کند مرا : نرگسم ، گل من ، هیچکس تو نمی شوی برای من . تا ابد به

یاد تو می ماند این دل من ... باز هم چشمانم تو را می جوید و فریاد می زند :

تو که کردی فراموشم ... ز یاد بردی تو آغوشم ... منم آن آشنای تو ، گل تو

، نرگس شب های تار تو ... بخوان غمنامه ی عمرم ... شده جانم فدای

تو ... تو بودی همدم و یارم ... تو گفتی من وفادارم ... بهارم را خزان دیدم ...

تو را با دیگران دیدم ...

بگو با یار خود این را : زنی تنها نوشته نامه های درد و دلتنگی ...

عجب یاری !!! کجا رفته وفاداری ... کجاست مهر تو و عشقت ؟! عجب یار

وفاداری !!! *************

****************************
از تمام دنیا تنها همین قلب کوچک را دارم ، همین و بس!

عزیزم تا پایان با تو می مانم چونکه تنها تو هستی که

معنای واقعی عشق را به من ابراز کردی و آموختی!

آموختی که عشق یعنی تا پایان زندگی ماندن و تا پایان زندگی دوست داشتن!

عزیزم به جز تو کسی برای من دوست داشتنی نیست و

به جز تو کسی لایق این قلب بی طاقت من نیست

هر جای دنیا که هستی بدان که در این دنیای بزرگ

کسی هست که عاشق و دیوانه تو می باشد !

هر جای دنیا که هستی بدان که من به انتظار تو می مانم تا تو را ببینم و

در آغوش خود بفشارم!
*******************

 

اگر خودت در کنارم نباشی باز هم به یاد توام

دریای خشمگین خیالم به دریایی آرام تبدیل می شود زمانیکه کشتی خیالت ازآن می گذرد

اکنون که نسیم امیدواری وصالت می وزد تنها خیالم تویی

این بار با خیالی آسوده سر بر بستر می نهم زیرا فردا خورشید به امید دیدار تو طلوع می کند

و امشب...

شاید به نام آخرین شب هجران تو در این دفتر ثبت شود!

*****&&&&&&&&**************

دیگه زندگیم داره ته میکشه...

از دلم پیاده شو ...آخرشه

نه بمون...

شاید بازم جون بگیرم

نه برو...

می خوام که راحت بمیرم

نه بشین...

که سر رو شونت بذارم

نه پاشو...

که دیگه دوست ندارم...

نه...نه...نه بیا

بیا و دستامو بگیر

عشق من

بیا تو هم با من بمیر*********))))))))



نوشته شده در پنج شنبه 89/6/4ساعت 6:23 عصر توسط امین نظرات ( ) | |

 اس ام اس عشقولانه جدید  smsاس ام اس  مسیج خنده  اس ام اس عاشقانه دل شکسته  smsهای خنده دار  smsهای عشقولانه ضدحال  اس ام اس دل شکسته  اس ام اس های عشقولانه و بامزه  sms های خنده دار و عشقولانه  لیستی از عشقولانه ترین اس ام اس ها  اس ام اس عشقولانه  اس ام اس حقیقت  اس ام اس های معنی دار آشتی  smsهای عشقولانه سرکاری  smsهای غمگین  sms های دلشکسته  اس ام اس خنده دار  اس ام های عاشقانه غمگین  پیامهای عاشقانه جدید  مسیج های عاشقانه  چک اس ام اس جدید  اس ام اس روز دختر  عاشقانه غمگین  اس ام اس قبر  اس ام اس برای عاشق دل شکسته  دل غمگین عاشق  جدید ترین اسمس سر کاری  کلوپ اس ام اس sms  اس ام اس غمگین شکسپیر  اس ام اس شراب  اس ام اس های دلشکسته و غمگین

زندگی درک همین امروز است ، ظرف دیروز پر از بودن توست ، شاید این خنده که امروز دریغ کردی ، آخرین فرصت همراهی ماست .

  

هیچ کس اشکی برای ما نریخت ، هر که با ما بود از ما می گریخت ، چند روزی هست حالم دیدنیست ، حال من از این و آن پرسیدنیست ، گاه بر روی زمین زل می زنم ، گاه بر حافظ تفاءل می زنم ، حافظ فالم را گرفت ، یک غزل آمد که حالم را گرفت ، ما ز یاران چشم یاری داشتیم ، خود غلط بود آنچه می پنداشتیم .

 

 

 

واپسین لحظه دیدار ، منو دست گریه نسپار ، توی تردید شب خدا نگهدار ، اگه خوابم اگه بیدار ، تو ی این فرصت تکرار ، بگو عاشقی برای آخرین بار .

....................................................................................................

اس ام اس, اس ام اس عاشقانه, اس ام اس عشقولانه, اس ام اس عشقانه, پیامک, پیامک عاشقانه, پیامک عشقولانه, sms, sms عاشقانه, sms عشقولانه

ای همیشه جاودانه در میان لحظه هایم ، غصه معنایی ندارد تا تو می خندی برایم .

  


منو با سادگی هات تازگی کن ، خدایی کن یه لحظه بندگی کن ، نزار از دست بره این عشق ساده ، بمیر و با من یک بار زندگی کن .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

اونی که بیشتر عاشقه ، کمتر وفا می بینه ، اونی که کمتر وفا داره ، بیشتر محبت می بینه ، اینه اون دنیایی که همه عاشقشن .

  

عشق امانت با ارزشی است که هر کسی تو قلبش می زاره ، برای همینه که هر وقت بخوای عشق رو از کسی پس بگیری ، باید قلبشو بشکونی .

  

کاش هرگز در محبت شک نبود ، تک سوار مهربانی تک نبود ، کاش بر لوحی که بر جان دل است ، واژه تلخ خیانت حک نبود

  

اگه بگم خرابتم قول میدی تعمیرم کنی ؟

  

 

اون کسی رو که دوست داری هر چند وقت یکبار بهش یاد آوری کن ، تا فراموشی نکنه قلب براش می تپه ، و این یک یاد آوریست . (شکسپیر)

  

اگرچه نازنینان را وفا نیست ، گلستانی چو باغ آشنا نیست ، اگر بر اوج آسمان هم پا گذارم ، دلم یک لحظه از یادت جدا نیست .

  

دوست داشتن تنها چیزیه که نوبتی نیست ، پس خارج از نوبت دوستت دارم .

اس ام اس, اس ام اس عاشقانه, اس ام اس عشقولانه, اس ام اس عشقانه, پیامک, پیامک عاشقانه, پیامک عشقولانه, sms, sms عاشقانه, sms عشقولانه

  

دیرگاهیست که تنها شده ام ، قصه ی غربت صحرا شده ام ، من که بی تاب شقایق بودم ، همدم سردی یخ ها شده ام ، کاش چشمان مرا خاک کنید ، تا نبینم که چه تنها شده ام .

  

دلم گرفته از آدمایی که میگن دوستت دارم اما معنیشو نمیدونن ، از آدمایی که میخوان ماله اونا باشی اما خودشون مال تو نیستند ، از اونایی که زیر بارون برات میمیرن و وقتی آفتاب میشه همه چیز یادشون میره !

  

دل که رنجید از کسی ، خرسند کردن مشکل است ، شیشه بشکسته را پیوند کردن مشکل است ، کوه را با آن بزرگی می توان هموار کرد ، حرف ناهموار را هموار کردن مشکل است .

  

در کنار ساحلت من قایقی شکسته ام ، تو همان ساحل عشقی که بهت دل بسته ام .

  

دلا دیشب چه می کردی تو در کوی حبیب من ؟ الهی خون شوی ای دل تو هم گشتی رقیب من !

  

در اتوبان زندگی وقتی تابلوی وجود تو را می بینم ، از سرعتم می کاهم و به درجه بنزین تحملم چشم می دوزم .

اس ام اس, اس ام اس عاشقانه, اس ام اس عشقولانه, اس ام اس عشقانه, پیامک, پیامک عاشقانه, پیامک عشقولانه, sms, sms عاشقانه, sms عشقولانه

  

امروز بهترین ساعتم رو شکستم ، چون لحظه های بی تو بودن را به رخم می کشید .

  

یه دوست خوب می گفت : آدما مثل کتابن ، تا وقتی تموم نشدن جذابن ، پس سعی کن خودتو جلوی دیگران ورق نزنی تا زود تموم نشی ، چون وقتی تموم بشی میرن سراغ یکی دیگه .

  

می دونی وقتی خدا داشت بدرقه ام می کرد بهم چی گفت ؟ جایی که می ری مردمی داره که می شکننت ، نکنه غصه بخوری تو تنها نیستی ، تو کوله بارت عشق می ذارم که بگذری ، قلب می ذارم که جا بدی ، اشک می دم که همراهیت کنه ، و مرگ که بدونی بر می گردی پیش خودم .

  

جانم از غم تباه شد ای واه ، روزم از عشق شد سیاه سیاه ، سوختم ، سوختم ، دریغ ، دریغ ، مگر ای شیخ عشق بود گناه ؟! )

  


نوشته شده در پنج شنبه 89/6/4ساعت 6:16 عصر توسط امین نظرات ( ) | |
روزی مردی ثروتمند در اتومبیل جدید و گران قیمت خود با سرعت فراوان از خیابان کم رفت و آمدی می گذشت.
ناگهان از بین دو اتومبیل پارک شده در کنار خیابان یک پسر بچه پاره آجری به سمت او پرتاب کرد.پاره آجر به اتومبیل او برخورد کرد .
مرد پایش را روی ترمز گذاشت و سریع پیاده شد و دید که اتومبیلش صدمه زیادی دیده است. به طرف پسرک رفت تا او را به سختی تنبیه کند.
پسرک گریان با تلاش فراوان بالاخره توانست توجه مرد را به سمت پیاده رو، جایی که برادر فلجش از روی صندلی چرخدار به زمین افتاده بود جلب کند.
پسرک گفت:"اینجا خیابان خلوتی است و به ندرت کسی از آن عبور می کند. هر چه منتظر ایستادم و از رانندگان کمک خواستم کسی توجه نکرد. برادر بزرگم از روی صندلی چرخدارش به زمین افتاده و من زور کافی برای بلند کردنش ندارم.
"برای اینکه شما را متوقف کتم ناچار شدم از این پاره آجر استفاده کنم ".
مرد متاثر شد و به فکر فرو رفت... برادر پسرک را روی صندلی اش نشاند، سوار ماشینش شد و به راه افتاد ....
در زندگی چنان با سرعت حرکت نکنید که دیگران مجبور شوند برای جلب توجه شما پاره آجر به طرفتان پرتاب کنند!
خدا در روح ما زمزمه می کند و با قلب ما حرف می زند. &&&&&***********&&&&&&&&&&&&

شناسنامه زندگی

نام:رنج

نام پدر:مشقت

شهرت:اواره

شغل:ولگردی

محل صدور:دنیای فراموش شدگان

شماره شناسنامه:نامعلوم

نام مادر:سلطان غم

نام همسر:گریه

دین:اسلام

محل کار:شرکت نا امیدی

محل سکونت:شهر مکافات

محکومیت:زندگی کردن

جرم:به دنیا امدن

هدف:دنیای اخرت

تاریخ تولد:هزاروسیصدوهیچ

گروه خونی:نفت سیاه

ادرس:خیابان بدبختی

چهارراه تنهایی

کوچه دربدری

بلوک بی نهایت&&&*******

"می دونی سخت ترین لحظه زندگیت کی هست؟
وقتی که بفهمی برای کسی که تموم زندگیت بوده فقط یه تجربه بودی"
"دیشب زغمت خیمه به مخانه زدم/بایادلبت بوسه به پیمانه زدم"
"خرم آن روز که در صفحه شطرنج دلت شاه عشق باشم وبا کیش رخت مات شوم"&&&********

روزی مدیر یکی از شرکت های بزرگ در حالیکه به سمت دفتر کارش می رفت چشمش به جوانی افتاد که در راهرو ایستاده بود و به اطراف خود نگاه میکرد. 

جلو رفت و از او پرسید: «شما ماهانه چقدر حقوق دریافت می‌کنی؟» 

جوان با تعجب جواب داد: «ماهی 2000 دلار.» 

مدیر با نگاهی آشفته دست به جیب شد و از کیف پول خود 6000 دلار را در آورده و به جوان داد و به او گفت: «این حقوق سه ماه تو، برو و دیگر اینجا پیدایت نشود، تو اخراجی ! 

ما به کارمندان خود حقوق می‌دهیم که کار کنند نه اینکه یکجا بایستند و بیکار به اطراف نگاه کنند.» 

جوان با خوشحالی از جا جهید و به سرعت دور شد. مدیر از کارمند دیگری که در نزدیکیش بود پرسید: «آن جوان کارمند کدام قسمت بود؟

کارمند با تعجب از رفتار مدیر خود به او جواب داد: او پیک پیتزا فروشی بود که برای کارکنان پیتزا آورده بود

اما بعضی اوقات زمانی که ما وقت نداریم گوش کنیم، او مجبور می شود پاره آجری به سمت ما پرتاب کند.
این انتخاب خودمان است که گوش کنیم یا نه!


نوشته شده در چهارشنبه 89/6/3ساعت 1:56 صبح توسط امین نظرات ( ) | |

فرشته ها وجود دارن اما بعضی وقتا چون بال ندارن ما بهشون میگیم دوست

 

عمیق ترین درد زندگی مردن نیست بلکه نداشتن کسی است که الفبای دوست داشتن را برایت تکرار کند و تو از او رسم محبت بیاموزی

 

من به دو چیز عشق می ورزم یکی تو و دیگری وجود تو، به دو چیزاعتقاد دارم یکی خدا ودیگری تو، من در این دنیا دو چیز میخواهم یکی تو ودیگری خوشبختی توچ

 

هر کی اومد پیش من یه ذره جاتو نگرفت....هیچ ادایی جای اون نازو اداتو نگرفت....پیش هر نقاشی رفتم تو رو نقاشی کنه، روی هر بومی زدم رنگ چشاتو نگرفت...

 

میدونی آدما بین الف تا ی قرار دارند. بعضی ها مثل " ب " برات میمیرند، مثل " د " دوستت دارند، مثل " ع " عا شقت میشوند، مثل " م " منتظر می مونند تا یه روز مثل " ی " یارت بشن

 

حرفهایی هست برای نگفتن و ارزش عمیق هر کسی به اندازه ی حرفهایی است که برای نگفتن دارد و کتاب هایی نیز هست برای ننوشتن و من اکنون رسیده ام به آغاز چنین کتابی...

 

یادته بهت گفتم که خشت دیوار دلتم، تو هم منو شکستی

ولی اشکالی نداره، حالا خاک زیر پاتم !

 

با تو از خاطره ها سرشارم. با تو تا آخر شب بیدارم . عشق من دست تو یعنی خورشید. گرمی دست تو را کم دارم . . .

 

قاب عکستو زدم جای ساعت دیواری

از اون موقع به بعد تو شدی تمومه لحظه هام . . .

 

عمری با غم عشقت نشستم

به تو پیوستم واز خود گسستم

ولیکن سرنوشتم این سه حرف بود

تو را دیدم. پرستیدم . شکستم

 

گفتی که دنیا را پر از غم دوست داری پس مطمئن هستم مرا هم دوست داری گفتی نمیخواهی ببارم عشق اما شعر غریبی را که گفتم دوست داری

 

باز در کلبه ی عشق عکس تو مرا ابری کرد.عکس تو خنده به لب داشت ولی اشک چشم مرا جاری کرد

 

به کعبه گفتم تو از خاکی منم خاک،چرا باید دور تو بگردم. ندا آمد تو با پا آمدی باید بگردی برو با دل بیا تا من بگردم.

 

مرگ از زندگی پرسید چرا من تلخم و تو شیرینی؟ زندگی در جواب گفت : چون من دروغم و تو حقیقت

 

رفتی و ندیدی که چه محشر کردم

با اشک تمام کوچه را تر کردم

وقتی که شکست بغض تنهایی من

وابستگی ام را به تو باور کردم

 

آنکه می‌خواهد روزی پریدن آموزد، نخست می‌باید ایستادن، راه رفتن، دویدن و بالارفتن آموزد. پرواز را با پرواز آغاز نمی‌کنند.   (نیچه(

 

«موفقیت» بدست‌آوردن چیزی است که دوست داری و «خوشبختی» دوست داشتن چیزی است که بدست‌آورده‌ای

 

شما ممکن است بتوانید گلی را زیر پا لگدمال کنید، اما محال است بتوانید عطر آنرا در فضا محو سازید. «ولتر؛ نویسنده فرانسوی ????-????»

 

مدتها پیش آموختم که نباید با خوک کشتی گرفت، خیلی کثیف می‌‌شوی و مهم‌تر آنکه خوک از این کار لذت می‌برد.

 

هیچوقت نمی‌توانید با مشت گره‌کرده دست کسی را به گرمی بفشارید.  (گاندی)

 

خانه های جدول زندگیم را دستان مهربانت یک به یک پر کرد و رمز جدول چنین بود: دوستم بدار

 

اگر دو تا بودی می زاشتمت روی چشمام حالا که یک دونه ای جات همیشه تو قلبمه

 

صدایم در برابر صدایت بی صداست، چشمانم در برابر چشمانت نابیناست، خنده هایم در کنار خنده هایت خالیست، پس بدان بی تو هیچم، تنهایم نگذار تا با تو هم آواز شوم

 

عاشق و مجنونت شدم .نخونده مهمونت شدم. کلی پریشونت شدم. شمع تو شمدونت شدم .خاک تو گلدونت شدم . خادم دربونت شدم . عمری غزل خونت شدم . شعرای ارزونت شدم اما یه جوری مجنونت شدم.

 

یادت باشه...گاهی وقت ها مثلا آخر شب ها که می خوای بخوابی یه دل تنهایی هست که یکم اون ور تر می تپه برای تو

 

تقصیر دلم چیست اگر روی تو زیباست
حاجت به بیان نیست که آرزوی تو پیداست
من تشنه ی یک لحظه تماشای تو هستم
افسوس

 

 

گر دلی دارم بدان در دست توست ..گر تنی دارم بدان سر مست توست..
گر دلم را بشکنی با دست خود دل نگیرم از تو...چون دل هم ..هم مست توست

 

میخواستم تصویر با تو بودن را نقاشی کنم، دیدم فاصله بینمان در ورق جا نمیشود، کمی نزدیکتر بیا میخواهم با تو بودن را حس کنم.

 

اگه چشمم تو رو خواست قول میدم چشممو ببندم، اگه زبونم تو رو خواست قول میدم گازش بگیرم ، اما اگه دلم تو رو خواست چه کار کنم.؟؟

 

اگر باران بودم انقدر می باریدم تا غبار غم را از دلت پاک کنم اگر اشک بودم مثل باران بهاری به پایت می گریستم اگر گل بودم شاخه ای از وجودم را تقدیم وجود عزیزت میکردم اگر عشق بودم اهنگ دوست داشتن را برایت مینواختم ولی افسوس که نه بارانم نه اشک نه گل و نه عشق اما هر چه هستم دوستت دارم

 

سوختم باران بزن شاید تو خاموشم کنی / شاید امشب سوزش این زخم ها را کم کنی آه باران من سراپای وجودم آتش است / پس بزن باران بزن شاید تو خاموشم کنی

 

اگه چشمات پرسید بگو ندیدمش... اگه گوش هات پرسید بگو نشنیدمش... اگه دستت لرزید بگو مال سرماست...اما اگه دلت لرزید به خودت دروغ نگو دوستش داری.

آسمان را قسمت کردند:.....تکه ای برای برکه.....تکه ای برای رود....تکه ای برای دریا
دلم را قسمت کردند:..........تکه ای برای تو....تکه ای برای تو......تکه ای برای تو.

 

برای دیدن تو نقره ماهو چیدم            تا آسمون هفتم بخاطرت دویدم

برای دیدن تو خارا رو سجده کردم       به جای چشم ابرا سوختم و گریه کردم

برای دیدن تو از دریاها گذشتم           دور ضریح عکست شب تا سپیده گشتم

برای دیدن تو سوار موجا شدم          چون تو رو داشته باشم همیشه تنها شدم

برای دیدن تو عمری مسافر شدم       به احترام اسمت رفتم و شاعر شدم

برای دیدن تو خط کشیدم رو تقدیر      نگات مثه یه صیاد منو کشید به زنجیر

برای دیدن تو سنگارو شیدا کردم        طلسمارو شکستم راه ها رو پیدا کردم

برای دیدن تو قامت غصه خم شد       انگار که قحطی اومد هرچی به جز تو کم شد

برای دیدن تو نیاز نبود بگردم              تو هرجا با من بودی پس تو رو پیدا کردم

استاد مقابل کلاس فلسفه خود ایستاد و چند شیء رو روی میز گذاشت. وقتی کلاس شروع شد، بدون هیچ کلمه ای، یک شیشه ی خالی بسیار بزرگ سس مایونز رو برداشت و شروع به پر کردن آن با چند توپ گلف کرد. بعد از شاگردان خود پرسید که آیا این ظرف پر است؟ و همه موافقت کردند.

سپس استاد ظرفی از سنگریزه برداشت و آنها رو به داخل شیشه ریخت و شیشه رو به آرامی تکان داد. سنگریزه ها در بین مناطق باز بین توپهای گلف قرار گرفتند؛ و سپس دوباره از دانشجویان پرسید که آیا ظرف پر است؟ و باز همگی موافقت کردند.

بعد دوباره استاد ظرفی از ماسه را برداشت و داخل شیشه ریخت؛ و خوب البته، ماسه ها همه جاهای خالی رو پر کردند. او یکبار دیگر پرسید که آیا ظرف پر است و دانشجویان یکصدا گفتند: "بله"
استاد دو فنجان پر از قهوه از زیر میز برداشت و روی همه محتویات داخل شیشه خالی کرد. "در حقیقت دارم جاهای خالی بین ماسه ها رو پر می کنم!همه دانشجویان خندیدند.

در حالی که صدای خنده فرو می نشست، استاد گفت: حالا من می خوام که متوجه این مطلب بشین که این شیشه نمادی از زندگی شماست، توپهای گلف مهمترین چیزها در زندگی شما هستند – خدایتان، خانواده تان، فرزندانتان، سلامتیتان، دوستانتان و مهمترین علایقتان ــ چیزهایی که اگر همه چیزهای دیگر از بین بروند ولی اینها بمانند، باز زندگیتان پای برجا خواهد بود.

سنگریزه ها سایر چیزهای قابل اهمیت هستند مثل کارتان، خانه تان و ماشینتان. ماسه ها هم سایر چیزها هستند. مسایل خیلی ساده".

استاد ادامه داد: اگر اول ماسه ها رو در ظرف قرار بدید، دیگر جایی برای سنگریزه ها و توپهای گلف باقی نمی مونه، درست عین زندگیتان. اگر شما همه زمان و انرژیتان رو روی چیزهای ساده و پیش پاافتاده صرف کنید، دیگر جایی و زمانی برای مسایلی که برایتان اهمیت داره باقی نمی مونه. به چیزهایی که برای شاد بودنتان اهمیت داره توجه زیادی کنین، با فرزندانتان بازی کنید، زمانی رو برای چک وب دوستان بگذارید. با دوستان و اطرافیان به بیرون بروید و با اونها خوش بگذرونید.

همیشه زمان برای تمیز کردن خانه و تعمیر خرابیها هست. همیشه در دسترس باشید.

اول مواظب توپهای گلف باشین، چیزهایی که واقعاً برایتان اهمیت دارند، موارد دارای اهمیت رو مشخص کنین. بقیه چیزها همون ماسه ها هستند".

یکی از دانشجویان دستش را بلند کرد و پرسید: پس دو فنجان قهوه چه معنی داشتند؟

استاد لبخند زد و گفت: خوشحالم که پرسیدی. این فقط برای این بود که به شما نشون بدم که مهم نیست که زندگیتان چقدر شلوغ و پر مشغله است، همیشه در اون جایی برای صرف دو فنجان قهوه برای با یک دوست هست".

 


نوشته شده در چهارشنبه 89/6/3ساعت 1:50 صبح توسط امین نظرات ( ) | |
<      1   2   3   4   5   >>   >
قالب ساز وبلاگ پیچک دات نت